هنر اسلامی و به خصوص سفال نیشابور همواره با هنر ساسانی بهعنوان یک منبع اثرگذار مقایسه می شود. این مقاله تلاش می کند با تحلیل انتقادی مطالعات موجود در حیطه سفال منقوش نخودی نیشابور، طبقه بندی کاملی از رویکرد محققان در تطبیق با هنر ساسانی ارائه دهد. سپس مجموعه عوامل اثرگذار و محتمل در دو حیطه شکل و محتوا، با تمرکز بر موضوع شکار بشقاب های نقرۀ ساسانی در نسبت با سفال نخودی منقوش نیشابور سنجیده می شود. بازنگری دلایل و جزییات تطبیق هنر ساسانی و سفال نیشابور پرسش اصلی این پژوهش می باشد و نیز به بررسی مسیر یا راه های جایگزینی که نیشابور را تحت تاثیر خود قرار داده اند، پرداخته می شود. در روش تحقیق، تلاش شده است با اخذ رویکرد تطبیقی و تاریخی، به پرسشها پاسخ داده شود. نتایج مقاله مستدل بر اصل عدم رعایت وجوه نمادین هنر ساسانی ازجمله «جهت»، «شکار» و «حیوان محتضر»، وامدار بودن نقاش سفال نیشابور را از سنتهای هنری ساسانی همچون اثرپذیری شکلی مستقیم و همچنین محتوا با تردید روبرو می کند. از سوی دیگر میانجی گری هنر سغدی در انتقال تجارب هنری پیش از اسلام، فارغ از موضوعات دینی و حماسی ایشان در پنجیکنت، محتمل ترین مسیر جایگزین تلقی می شود.